نزديك معشوق
يكي از بچه هاي تخريب مجروح شده بود. وقتي بچه هاي حمل مجروح او را مي بردند، در وسط راه گفته بود: «نگه داريد! چرا مرا دور مي كنيد؟» بچه ها گفته بودند: «برادرجان تو را از چه چيزي دور مي كنيم؟» در جواب گفته بود: «آقا دارد مي آيد و شما داريد مرا دور مي كنيد! چرا اين كار را مي كنيد؟»
تا اينكه درجايي يك دفعه خودش را بلند كرده و مثل اينكه دستش را توي گردن كسي بيندازد، دست را به حالت بغل كردن كسي حركت داده بود و بعد از روي برانكارد روي زمين افتاده بود. همين كه او را بلند كرده بودند، ديده بودند كه شهيد شده است!…
راوي: سيدابوالقاسم حسيني

***

موضوعات: نزدیک معشوق  لینک ثابت