اوایل سال ۷۲ بود و گرمای فکه …

در منطقه ی عملیاتی والفجر مقدماتی ، بین کانال اول و دوم مشغول کار بودیم .

چند روزی می شد که شهید پیدا نکرده بودیم .هر روز صبح زیارت عاشورا می خواندیم و کار راشروع می کردیم .

گره مشکل را ، در کار خود می جستیم .

مطمئن بودیم که در توسل هایمان اشکالی وجود دارد….

آن روز صبح ،کسی که زیارت عاشورا می خواند توسلی پیدا کرده بود به امام رضا “علیه السلام”.

شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او . می خواند و همه زار زار گریه می کردیم .

در این میان مداحی ،از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالی برنگرداند ….   ما که در این دنیا همه ی خواسته و خواهشمان؛فقط بازگرداندن این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و…..

هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر . دیگر داشتیم ناامید می شدیم . خورشید می رفت تا پنهان شود.

آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت ، تکه ای لباس توجهمان را جلب کرد.

همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند،  با احترام و قداست شهید را از خاک در آوردیم . 

روزی ای بود که نصیبمان شده بود. شهیدی؛ آرام خفته به خاک .

یکی از جیب های   پیراهن نظامی اش را که باز کردیم تا کارت شناسائی و مدارکش را خارج کنیم،
در کمال حیرت و ناباوری دیدیم که یک آئینه ی کوچک،که پشت آن تصویری نقاشی از تمثال امام رضا”علیه السلام” نقش بسته ،به چشم می خورد. از آن   آئینه هائی که در مشهد،اطراف ضریح مطهر می فروشند.

گریه مان در آمد همه اشک  می ریختند.

جالب تر و سوزناک تر از همه ،زمانی بود که از روی کارت شناسائی اش فهمیدیم نامش “سید رضا ” است .شور و حال عجیبی بر بچه ها حکمفرما شد.

ذکر صلوات و جاری شدن اشک ؛ کمترین چیز بود….

شهید را که به شهرستان ورامین بردند،بچه ها رفتند پهلوی مادرش تا سرّ ِ   این مسئله را دریابند . مادر بدون اینکه اطلاعی از این امر داشته باشد ،گفت :

” پسر من علاقه و ارادت خاصی به حضرت امام رضا “علیه السلام” داشت….”

یکی از خصوصیات و ویژگی های شهدا این بود که ارادات و توسل خاصی به ائمه اطهار داشتند . در جبهه و جنگ نیز مراسمات مذهبی و توسل به اهل بیت علیهم السلام را فراموش نمی کردند .

و با همین راز و نیاز ها بود که توانستند با دست خالی در مقابل کل مستکبرین دنیا مقاومت کنند و هیچگاه از جنگ و جهاد مایوس و خسته نشوند .

?شادی روح مطهرشان صلوات

موضوعات: خاطره ای از تفحص شهدا  لینک ثابت