انا لله و انا الیه راجعون | ... |
🔰زندگینامه شهید والامقام محمود شریفی
✅و رویای صادقه که به وقوع پیوست🍃شهید شریفی در سال ۱۳۴۱ در خانواده ای مستضعف در نجف آباد اصفهان متولد و با اینکه کمتر موفق به تحصیل شد به دلیل پاکی و صمیمیتش مورد توجه و علاقه و محبت همگان بود
شهید محمود شریفی در جریان انقلاب اسلامی ایران فعالیت گسترده جهت براندازی رژیم ستمشاهی آغاز کرد و قبل از سقوط رژیم به همراه تنی چند از یارانش مجسمه شاه معدوم را در نجف آباد به زیر کشید و با طناب در خیابانها به گردش درآورد و بعد برای فرار از چنگال ماموران قسم خورده شاه شهید شریفی به قم عزیمت کرد و تلاش ماموران شاه دژخیم جهت دستگیری وی به جایی نرسید .
☘🌹شهید در قم هم دست از فعالیت برنداشت و همراه مردم شبانه روز در تلاش و تکاپو بود پس از پیروزی انقلاب محمود به نجف آباد مراجعت کرد و به نگهبانی در خیابانها و تعقیب ماموران شاه پرداخت و چون طالب خدمت بیشتر و کسب فیض افزونتر بود به همراه شهید محمد منتظری پس از طی یک دوره آموزش نظامی برای جنگ با صهیونیسم به سوریه عزیمت و پس از مدتی دوباره به ایران بازگشت
در این زمان کردستان بسیار ناآرام بود و به همین جهت شهید شریفی برای جنگ با ضد انقلابیون به کردستان رفت و در اینجا شجاعت و پایداری فوق العادهای از خود نشان داد با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق شهید شریفی به نجف آباد مراجعت کرد و با کسب اجازه و مشورت از بزرگان به جبهه جنگ علیه کفر صدامی شتافت و در سه نوبت هر نوبت به مدت سه ماه در جبههها جنگید و پس از مدتی اقامت در نجف آباد و خودسازی معنوی با طلب شهادت به جبهه گیلان غرب عزیمت کرد
و طی دو ماه جنگ بیامان با مزدوران بعثی شجاعتی بینظیر از خود نشان داد تا اینکه به سمت معاونت فرماندهی جبهه گیلان غرب انتخاب شد.
🥀🕊 سرانجام در یک ضد حمله این فرزند شجاع اسلام دعوت حق را لبیک گفت و به آرزوی دیرینش رسید و به کاروان شهدا پیوست.
🔷یکی از همرزمان شهید شریفی میگوید:
شب هنگام خوابیده بودیم که محمود سراسیمه از خواب پرید و پس از وضو به نماز ایستاد اما نماز محمود این بار خیلی طولانی بود و صبح نیز بسیار سرحال به نظر میرسید و وقتی موقع سرف صبحانه شد
حال عجیبی داشت و به همین دلیل با او صحبت کردم و علت دگرگونیاش را پرسیدم محمود که خوشحال به نظر میرسید جواب داد دیشب خوابی دیدهام که یقین دارم امروز شهید خواهم شد در همین موقع ضد حمله عراقیها آغاز شد و همگی برای مقابله به میدان رفتیم در جریان جنگ محمود رشادت عجیبی از خود نشان داد
و لیکن بر اثر اصابت ترکش توپ و موج انفجار آن به شدت مجروح گردید و وقتی خودم را بالای سرش رسانیدم دیدم که بیحرکت افتاده و زیر لب زمزمه میکند هرچه گوش دادم متوجه حرفهایش نشدم و به همین دلیل سرش را روی زانویم گذاشتم و در گوشش فریاد زدم محمود محمود اگر وصیتی داری بگو😔
محمود آهسته چشمانش را باز کرد و پس از تبسمی کوتاه همه قدرتش را به کار برد تا این جمله را بگوید که در واقع وصیت او بود انا لله و انا الیه راجعون
[یکشنبه 1404-06-30] [ 07:23:00 ب.ظ ] |
فرم در حال بارگذاری ...