#بى_خوابى_صدام

? یک شب در منطقه طلائیه در سنگر خوابیده بودیم که ناگهـان آب بـا شدت زیاد وارد سنگر شد. مانده بودیم که اول وسایلمان را جمع کنیم یا اول از سنگر خارج شویم. خلاصه پتوهایمان را زیر بغـل زده و از سـنگر بیرون پریدیم. وقتى رفتیم بیرون، متوجه شـدیم نیروهـاى عراقـى آب را پمپاژ کرده و به سوى سنگرهاى ما فرستاده اند.

? یکى از بچه ها که بدخواب شده بود، بـا لحـن غـضب آلودى گفـت: خدا لعنتت کند صدام! تو روز و شب حالیت نیست، بابا سـاعت یـازده شب است، بگیر بخواب، فردا هر غلطى خواستى بکن!

? بچه ها که از خیس شدن در آن موقع شب و در آن هواى سرد خیلـى دلخور شده بودند، با این حرف دوستمان همه چیز را فراموش کرده و از ته دل شروع به خندیدن کردند. او مى گفت: انگار صدام بـى خوابى بـه سرش زده که نیمه شب هم ول کُن ما نیست!
راوى: رزمنده عباس سالارمحمدى

#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات

فرج مولا صلواتــــــ
 ?#اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌_لِوَلیِڪ_َ‌الفَرَج 

موضوعات: بی خوابی صدام  لینک ثابت