خداراچه دیدی؟ | ... |
یڪی از بچههای جانباز، یڪ دست از ڪتف نداشت. ?
به سختی میشد باور ڪنی ڪه احساس نقص و ڪاستی و مشڪل میڪند.
به اندازهی همهی آنهایی ڪه چهارستون بدنشان سالم بود، میدوید و ڪار میڪرد.
امڪان نداشت بگذارد ڪه ڪسی مراعاتش را بڪند. ?
بچهها هم ڪه اینقدر او را سرحال و با نشاط میدیدند، به شوخی میگفتند:
«الآن تو اینجایی، دستت را ببین ڪجا حیوانات دارند میخورند، و دعایت میڪنند، میگویند چه ماهیچههایی، چه مچی، بهبه» ?
و او هم ڪه در جواب درنمیماند،با همان لبخند همیشگی میگفت:
«از ڪجا معلـــــوم؟» ?
شاید الآن گردن حوریها در بهشت باشد ? ?
[یکشنبه 1397-08-20] [ 04:45:00 ب.ظ ] |
فرم در حال بارگذاری ...