خـادم_رزمنـدگان

ماه رمضـان سال 66 بود. در منطقه عملياتی غرب كشور بوديم نيروهايی كه در پادگان نبی اكرم (ص) حضور داشتند در حال آماده باش برای اعزام بودند.
هوا بارانی بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود، بطوری ڪه راه رفتن بسيار مشڪل بود و با هر گامی گِلهای زيادتری به ڪفشها می‌چسبيد و ما هر روز صبح وقتی از خواب بيدار می‌شديم متوجه می‌شديم ڪليه ظروف غذای سحـری شسته شده است. اطراف چادرها تميـز شده و حتی توالت صحرايی ڪاملا پاڪيزه است. اين موضوع همه را به تعجـب وا می داشت ڪه چه ڪسی اين ڪارها را انجام می‌دهد? !!!
نهايتا يك شب نخوابيدم تا متوجه شوم چه كسی اين خدمت را به رزمندگان انجام می‌دهد! بعد از صرف سحری و اقامه ی نماز صبح كه همه بخواب رفتند ديدم كه روحانی گردان از خواب بيدار شد و به انجام كارهای فوق پرداخت و اينگونه بود که خادم بچه های گردان شناسايی شد. 

وقتی متـوجه شـد ڪه موضوع لو رفته گفت : “من خاك پای رزمندگان اسلام هستم .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت