ساعت ۱۶ به وقت حلب فصل دهم | ... |
?#سـاعـت۱۶بـه_وقـت_حَـلَـبْ?
خـاطـرات و زنـدگـی نـامـه
شـهـیدمـدافـع حـرم
?#حـاج_حـسـیـن_هـمـدانـی?
?#فـصـل_دهــم
?#عـنـوان:مهتـاب خیـن
?#راوے:شهیدحاج حسین همدانی
دوم خرداد ماه۱۳۶۱
ساعت از دوازده شب هم گذشته بود وارده اولین دقایق یک شنبه دوم خردادماه۱۳۶۱شده بودیم من نزد#حاج همت در مقر نصر۳مانده بودم اقای محمودزاده در مقر جلویی نزد #حاج_محمود_شهبازی بود. حاج محمود، در همان دقایق اولیه دوم خرداد،در خط شهید شده بود. من درباره شهادت ایشان از لحظه ای دچار#شک شدم که دیدم روی شبکه مخابراطی مرکزپیام نصر۳هیچ صدایی از ایشان #شنیده نمی شود حاج #همت هم دلشوره پیدا کرد و گفت:عجیب است حاج شهبازی با ما تماسی ندارد من می روم ببینم کجا است ایشان از مقرنصر۳رفت سمت سنگر اقای شهبازی،دقایقی بعد دیدم باشتاب از کنار من گذشت و رفت پای بیسیم پشت به من ،گوشی به دست ، مشغول مکالمه باگردان های محور محروم شد فکر میکنم وقتی به سنگر رفت از #شهادت محمود مطلع شد منتها در مراجعت چون دلش رضا نمی داد مرا درجریان بگذارد دوید پشت به بیسبم که هم خودش را گرم کند وهم مجال سوال پیچ کردن درباره حاج محمودرا به من ندهد البته غبارکدورتی که چهره اش را پوشانده بود و لرزش صدایش نشان می داد اتفاقی افتاده است دو عصا را زدم زیر بغل وراه افتادم و پرسیدم:کجا با این عجله؟از سنگر خارج شدم.
زیر نور مهتاب فاصله کوتاه بین آنجا تا سنگر را عصازنان طی کردم.کنار سنگر که رسیدم دیدم اسماعیل شکری موحد دو زانویش را محکم بغل گرفته و یک گوشه مچاله شده است. همان طور که چمباتمه نشسته بود سرش را بالا کرد و زل زد توی چشم های من صورتش
خیس اشک بودواز شدت بغض در گلو مانده چانه اش بی اختیار می لرزید نمی دانم در آن لحظات خدا چه صبری به من داد!حتی نم اشکی هم به چشمانم نیامد از بچه هایی که دور من حلقه زده بودند #پرسیدم:«کجاشهیدشد؟»
مرا دویست متر به سمت جنوب سنگر بردند و زمین را نشانم دادند.
زیر نور رنگ پریده #مهتاب، قیف انفجار به جا مانده و زمین سوخته و زیر و زبر شده اطرافش را دیدم.کاملا مشخص بود موشک کاتیوشا باضربه ای مهیب آنجافرود آمده است.چندقدم آن طرفتر،در گودالی کوچک خون زیادی جمع شده بود.به زحمت خم شدم کف دست راستم را جلو بردم و زدم به #خون_سرخ_محمود_شهبازی و دست خون آلودم را باهمه #عشقی که به برادر سفرکرده ام داشتم ،بر سر و #صورتم کشیدم به آسمان نگاه کردم #قرص_ماه بالای سرم ایستاده بود
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
[پنجشنبه 1397-12-02] [ 06:41:00 ق.ظ ] |
تشکر از شما
ممنون خواهر جان
تشکر از لطف شما
فرم در حال بارگذاری ...